منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 57
کل بازدیدها: 101878
|
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/
نظری نرم وآهسته بداهید/
که مبادا ترک بردارد! /
صفحه نازک مانیتور من..../
جمعه 91 آذر 24 :: 3:2 عصر :: نویسنده : فرشته .م
یادمه وقتی بچه بودم مامانم هر ماه بی معطلی یه ساک از اون لباسای خوب ونو که همشونو دوست داشتم جمع می کرد وبا خودش می برد و به اونایی میداد که ما اصلا اونا رو نمی شناختیم و تا حالا ندیده بودیم من همیشه از این موضوع ناراحت بودم وگریه می کردم که حتما مامان مارو دوست نداره که لباسای مارو به دیگران میده بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم مامان اون لباسا رو به یتیم خونه ها وبچه های بی سر پرست میداده اما با خودم فکر کردم خوب مامان میتونست از اون لباسایی که برامون کوچیک شده بود و دیگه ازشون استفاده نمی کردیم به اونا بده واقعا دلیل کارش برام تبدیل شده یود یه علامت سوال گنده هربار هم که ازمامان میخواستم دلیلشو بگه لبخند میزد و میگفت بزرگ که بشی خودت می فهمی سالها ازاون روزها میگذره حالا می فهمم تنها چیزی ارزش بخشیدن داره که عاشقانه دوستش داشته باشی همونطوری که خدای مهربون هم فرموده :(هرگز به آن خیر ونیکی نخواهید رسید مگر از آنچه که دوست میدارید انفاق نمایید و خداوند حتما بدان آگاه است )سوره آل عمران آیه ی 92 موضوع مطلب : |
||